جدول جو
جدول جو

معنی هنری کردن - جستجوی لغت در جدول جو

هنری کردن
(فَ تَ)
هنرمند ساختن. باهنر کردن، شجاعت در کسی به وجود آوردن. دلیر کردن:
بر سر من تاج دین نهاده شود
دین هنری کرد و بردبار مرا.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاری کردن
تصویر یاری کردن
کمک کردن، توانستن، مدارا کردن، تقویت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماری کردن
تصویر ماری کردن
هلاک کردن، کشتن، برای مثال اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپری کردن
تصویر سپری کردن
سپری گردانیدن، تمام کردن، پایان دادن، به پایان رسانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
کار مهم کردن. قدرت نمودن در کار:
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر بکن هنری ننگ و نام را.
حافظ.
فارس هنر کند نه فرس در دم نبرد
مرکب اگر سیاه کنندش و گر کرنگ.
کاتبی
لغت نامه دهخدا
تصویری از هجرت کردن
تصویر هجرت کردن
مهاجرت و کوچ کردن، ارتحال
فرهنگ لغت هوشیار
روان کردن، انجام دادن، روا کاندن روان کردن، عمل کردن، بمرحله اجرا در آوردن، چیزی را در زمره چیزی دیگر محسوب داشتن: مرا با کوه تمکینی سر و کار است از قسمت که گر سیلاب خون گریمنگردد پیش او مجری. (تاثیر)
فرهنگ لغت هوشیار
کشتن هلاک کردن: اگر ماری و کژ دمی بود طبعش بصحراش چو ن مار کردندماری. (عسجدی. لفا اق. 526)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندی کردن
تصویر کندی کردن
سستی کردن، کاهلی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
راه پیران رفتنهمچون سال خوردگان رفتار کردن: وای زان طفلان که پیری میکند لنگ مورانند و میری میکنند. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبری کردن
تصویر تبری کردن
بیزاری جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنکی کردن
تصویر خنکی کردن
بی مزگی کردن، لوس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنثی کردن
تصویر خنثی کردن
بی سو کردن خنزکاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاری کردن
تصویر جاری کردن
روا کردن روان ساختن معمولداشتن متداولکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپری کردن
تصویر سپری کردن
تمام کردن بپایان رسیدن، معدوم کردن نابود ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدری کردن
تصویر پدری کردن
مثل پدر دلسوزی کردن: در حق فلان پدری کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاری کردن
تصویر یاری کردن
کمک کردن اعانت، قوت دادن نیروبخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجری کردن
تصویر اجری کردن
((~. کَ دَ))
موظف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاری کردن
تصویر یاری کردن
((کَ دَ))
کمک کردن، نیرو بخشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنثی کردن
تصویر خنثی کردن
بی کنش کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
Cloud
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بطری کردن
تصویر بطری کردن
Bottle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زاری کردن
تصویر زاری کردن
Wail, Whine
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
Conduct, Lead, Spearhead, Takecharge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منفی کردن
تصویر منفی کردن
Negate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
bewölken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
durchführen, führen, anführen, übernehmen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زاری کردن
تصویر زاری کردن
wehklagen, jammern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بطری کردن
تصویر بطری کردن
abfüllen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
затмить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رهبری کردن
تصویر رهبری کردن
проводить , вести , возглавлять , взять на себя ответственность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زاری کردن
تصویر زاری کردن
вопить , ныть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بطری کردن
تصویر بطری کردن
разливать в бутылки
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منفی کردن
تصویر منفی کردن
negar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منفی کردن
تصویر منفی کردن
negieren
دیکشنری فارسی به آلمانی